در تعاملات روزمره گاه با رفتار و گفتاری مواجه میشوی که بوی غفلت و حتی فراموشی یاد خدا میدهد. کلام یا عملی که بودنش مسموم کنندهی روح افراد و هوای جامعه است. هر چند کوتاه و گذرا! گناه گناه است دیگر! وای به زمانی که تکرار شود و یا از نوع کبیره اش باشد.
{در جمعی نشسته ای {خواه حقیقی؛ خواه مجازی}. به ناگاه محفل به جایی می رسد که نباید! نوبت به لگدمالی شخصیت و آبروی بنده ای می رسد! و از آن بدتر آبروی مومنی که حرمتش را از احادیث می دانی. و صد البته کسانی که به چنین مشی تنفرانگیزی انس گرفته اند غالبا به شستشوی یک نفر بسنده نکرده و نوبت را به دیگران هم میرسانند. و شاید تو و یا یکی از برادرانت هدف بعدی شیطنت چنین افرادی باشی!}
و شامهی تو{به لطف حضرتش و به واسطهی ضمیر پاکت} احساس تنفری خدا گونه دارد. به اندازه ای که زمزمه میکنی که «خدای من! ای کاش در این مواجهه قرارم نمیدادی». بالاخره دنیا است و صدها گونه فتنه و امتحان! می توانی ضمن حفظ {ظاهری} احساس تنفرت تلاش کنی مواجهت را کوتاه و خودت را از آلودگی هوا برهانی{و به هوایی دگر بروی برای التیام رنجش تنفست!}. اما در عمل قدمی برای پاکی و زدودن آلودگی برنداری! مثل مردمانی که تنها به این فکر اند که موقتی و موضعی از آلودگی هوای شهر فرار کنند و در عمل به تدریج آلودگی را در کنار خود بپذیرند! قبول کنند که آلودگی جزئی از شهر دل ها شده است. و هست دیگر ... ! چه میشود کرد ...؟! و نامش را جهت خوشی دلت «خود فریبی و فرار» نگذاری! اما این آلودگی به راحتی دست از تو و اهلت بر نمیدارد! چون خودت را مجبور به سازش کرده ای. اما او کار خودش را میکند و به ریههای وجود تو و عزیزانت زنگ و زنگار می نهد! و چه بد زنگاری است برخی آلودگی ها. و تو را گزیر و گریزی نیست. هواست دیگر! محل تنفس تو و اهلت. همسرت، فرزندت، پدرت، مادرت، برادرت، خواهرت و ... .
بیا و کمی نگاهمان را ارزش بیشتری بخشیم. بیا حساب و کتاب را خدایی تر کنیم. بیا از سرانجام کوتاهیها و سهل انگاریها در مقابل نافرمانی خدا و فراموشی یادش بخوانیم. وقتی که مولایمان علی علیه السلام در بستر پس از سفارش عمل به قرآن چنین می گویند:
... لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ ...
... امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که بدهاى شما بر شما مسلّط مى گردند، آنگاه هر چه خدا را بخوانید جواب ندهد ...(نهج البلاغه، نامهی 47)
و نیز بیا محض رضایش متوجه وجود نازنین حجتش بر روی زمین باشیم. وجودی که در هیاهوی روزگار خودمان را از روشنای آفتابش محروم کرده ایم. همچنین متوجه دغدغههای قائدمان ... .
با این همه «دو دو تا چهار تا»ی عقلی و دلی اگر بتوانی خاموش باشی و بی خیال باید در وجودت شک کنی.دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی
در خانه ی زهرا همه معراج نشین اند
آن جا که به چز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله ی زخمی به نسیمی
سید حمیدرضا برقعی
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
وقتی آدم اطرافش را نگاه می کند و برخی کم توجهی ها به ارزش ها را می بیند ممکن است گاهی اوقات نسبت به آینده ی دین و جامعه ی متدیّن نا امید بشود. به خصوص اگر این موارد به تکرار مشاهده شود. اما وعده ی الهی و حقیقت به گونه ای دیگر است. در سوره ی مائده این وعده چنین بیان شده است :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٥٤﴾
- مؤمن باید به فکر عاقبت خود باشد، چه بسا مؤمنانى که مرتدّ شوند. «یا ایها الّذین آمنوا مَن یرتدّ»
- کفر یا ارتداد گروهى از مؤمنان، ضربه به راه خدا نمی زند. «فسوف یأتى اللّه...»
- ارتداد، ثمره ى نداشتن معرفت و محبّت نسبت به دین و خداست. «یأتى اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه»
- خداوند، نیازى به ایمان ما ندارد. «فسوف یأتى اللّه»
- در راه ایمان و شکستن سنّتها و عادات جاهلى نباید از سرزنشها و
هوچى گرى ها و تبلیغات سوء دشمن ترسى داشت و تسلیم جوّ و محیط شد. «لا
یخافون لومة لائم»
- رفتار مسلمان، نرمش با برادران دینى و سرسختى در برابر دشمن است و هیچ
یک از خشونت و نرمش، مطلق نیست. «اذلّة على المؤمنین أعزّة على الکافرین»
- فضل خدا تنها مال و مقام نیست، محبّت خدا و جهاد در راه او و قاطعیّت در دین هم از مظاهر لطف و فضل الهى است. «ذلک فضل اللَّه»
- دوستى متقابل میان بنده و خدا، از کمالات بشر است. «یحبّهم و یحبّونه»
- با نوید جایگزینى دیگران، جلو یأس و ترس را بگیرید. «من یرتدّ... فسوف یأتى... و لایخافون»
- مؤمن واقعى کسى است که هم عاشق و هم محبوب خدا باشد. «یحبّهم و یحبّونه»
- کسى که ایمان واقعى دارد، هرگز در برابر کافران احساس حقارت نمی کند. «اعزّة على الکافرین»
- دلى که از محبّت خدا خالى شد بیمار و وابسته به کفّار می شود، ولى دلى
که از مهر خدا پر است هرگز وابسته نمی شود. «فى قلوبهم مرض یسارعون
فیهم... یحبّهم و یحبّونه... اعزّة على الکفارین»
- اسلام رو به گسترش است، تنها به ریزشها نگاه نکنیم به رویشها نیز نگاه کنیم. «من یرتدّ... یأتى اللَّه»
- پرچم اسلام را در آینده کسانى بدست خواهند گرفت که عاشق خدا و مجاهد و
با صلابت باشند. «یأتى اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه... اعزّة على
الکافرین یجاهدون فى سبیل اللّه»
- جنگ روانى، در مؤمنین واقعى اثرى ندارد. «لا یخافون لومة لائم»
- فضل خداوند، محدود نیست وبه هرکس به قدر لیاقتش عالمانه عطا مى کند. «واللَّه واسع علیم»
و در ادامه پس از آیه ی معروف ولایت نیز چنین آمده است که :
إِنَّمَا
وَلِیُّکُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ
یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
﴿٥٥﴾ وَمَن یَتَوَلَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
﴿٥٦﴾
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿٥٧﴾
* کیفر دنیوىِ توهین واستهزاى دین خدا و مقدّسات مذهبى، قطع رابطه است.
«لا تتّخذوا...» (در روابط با دیگران، احترام مقدّسات یک شرط ضرورى است)
* شرط ایمان، داشتن غیرت دینى و تبرى از نااهلان است. «یا ایّها الّذین امنوا لاتتّخذوا»
* استهزاى دین، (با جنگ سرد و روانى) یکى از شیوههاى مبارزاتى دشمنان است. «اتّخذوا دینکم هزوا»
* تقواى الهى ایجاب مى کند از دشمنان نترسیم و آنان را ولىّ خود قرار ندهیم. «لا تتّخذوا... اولیاء و اتّقوا اللَّه...»
_تفسیر نور/ استاد قرائتی
به حضرت علی (علیه السلام) خبر دادند که گروهی از لشکر معاویه، به شهر انبار(یکی از شهرهای مرزی عراق) وارد شده اند و فرماندار آن حضرت را- که حسان بن حسان نام داشت- کشته اند. امام(علیه السلام) خشمگین شدند و حرکت کردند. به گونه ای که عبایشان به روی زمین کشیده میشد! تا به نخیله (لشکرگاهی در نزدیکی کوفه) رسیدند و مردم به دنبال حضرتش حرکت کردند... . امام(علیه السلام) بر بلندی ای قرار گرفتند و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خطبهای ایراد نمودند که در بخشی از آن چنین آمده است:
آگاه باشید! من، شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با این گروه (معاویه و حاکمان شام) فرا خواندم و گفتم پیش از آن که آنها با شما نبرد کنند، با آنان بجنگید (و به استقبال آنها به بیرون مرزها بروید) به خدا سوگند! هر زمان، قوم و ملّتى در درون خانه اش، مورد هجوم دشمن قرار گرفته، ذلیل و خوار شده است، امّا شما، هر کدام، مسؤولیت را به گردن دیگرى انداختید و دست از یارى هم برداشتید تا آن که مورد هجوم پى درپى دشمن واقع شدید و سرزمینهایتان از دست رفت. (اکنون بشنوید یکى از فرماندهان لشکر غارتگر شام) اخو غامد (سفیان بن عوف ـ از قبیله بنى غامد ـ) به شهر انبار، حمله کرده و لشکر او، وارد آن شهر شده اند و حسّان بن حسّان بکرى (فرماندار و نماینده من) را کشته و مرزبانان شما را از آن سرزمین بیرون رانده است. به من خبر رسیده است که یکى از آنها، به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمان دیگرى که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بندها و گوشواره هاى آنان را از تنشان بیرون آورده است، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع از خود، جز گریه و زارى و التماس نداشته اند! آنها (بعد از این همه جنایات)، با غنائم فراوانى، به شهر و دیار خود بازگشته اند بى آن که حتى یک نفر از آنان آسیب ببیند یا خونى از آنها ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه (بسیار دردناک)، مسلمانى از شدّت تأسّف و اندوه بمیرد، ملامتى بر او نیست، بلکه به نظر من، سزاوار است.
و در فرازی دیگر از این خطبه حضرت چنین میفرماید:
فَیَا
عَجَباً! عَجَباً ـ وَ اللهِ ـ یُمِیتُ القَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ
مِنِ اجْتِمَاعِ هؤُلاَءِ القَوْمِ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ
عَنْ حَقِّکُمْ! فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً، حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً
یُرمَى: یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لاَتُغِیُرونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ
لاَتَغْزُونَ، وَ یُعْصَى اللهُ وَ تَرْضَوْنَ
شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند قلب را مى میراند و غم و اندوه را (به روح انسان) سرازیر مى کند که آنها (شامیان غارتگر) در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان، این گونه پراکنده و متفرّق! روى شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد! چرا که (آنچنان سستى و پراکندگى به دشمن نشان دادید که) هدف تیرها قرار گرفتید، پى درپى به شما حمله مىکنند و شما به حمله متقابل دست نمىزنید! با شما مىجنگند و شما با آنها پیکار نمىکنید! آشکارا، معصیت خدا مى شود و شما، (با اعمال نادرستتان) به آن رضایت مىدهید!
هر گاه، در ایّام تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن را دادم، گفتید: «اکنون، شدّت گرما است; اندکى ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشیند!» و اگر در زمستان، این دستور را به شما دادم، گفتید: «اکنون، هوا فوق العاده سرد است; بگذارید سوز سرما آرام گیرد.» ولى همه اینها بهانههایى است براى فرار از گرما و سرما. جایى که شما از سرما و گرما (این همه وحشت دارید و) فرار مىکنید، به خدا سوگند! از شمشیر (دشمن) بیشتر فرار خواهید کرد!
برگرفته از شرح نهج البلاغه «پیام امام امیرالمومنین(ع)» جلد دوم، خطبهی 27، نوشتهی آیت الله مکارم شیرازی.
و هرگز به متاع ناچیزی که به قومی از آنان (قومی کافر و جاهل) در جلوهی حیات
دنیای فانی برای امتحان دادهایم چشم آرزو مگشا، و رزق خدای تو بسیار بهتر
و پایندهتر است.
سوره طه آیه ی 132
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: هر کس چشم به دست مردم داشته باشد، غم او طولانى گردد و غیظش باقى ماند.(تفسیر المیزان)
گرچه قرآن کریم، مال دنیا را خیر(بقره/180)، فضل(جمعه/10) و زینت(کهف/46) مى داند و بهره مندى از آن را حلال و مجاز مىشمارد، لیکن دلبستگى شدید به آن را مذمّت میکند. چرا که زندگى دنیا مثل یک غنچه، عمرى کوتاه دارد و با یک نسیم از بین مى رود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب» (انفال- 25 )
و
از فتنه ای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی رسد
(بلکه همه را فرا خواهد گرفت چرا که دیگران سکوت اختیار کرده اند) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد.
افراد
جامعه نه تنها موظفند وظایف خود را انجام دهند بلکه موظفند دیگران را هم
به انجام وظیفه وا دارند زیرا اختلاف و پراکندگی و ناهماهنگی در مسائل
اجتماعی موجب شکست برنامه ها خواهد شد و دود آن در چشم همه می رود، من
نمی توانم بگویم چون وظیفه خود را انجام دادهام از آثار شوم
وظیفه نشناسی های دیگران برکنار خواهم ماند چه اینکه آثار مسائل اجتماعی
فردی و شخصی نیست.
این درست به آن می ماند که برای جلوگیری از هجوم
دشمنی صد هزار نفر سرباز نیرومند لازم باشد اگر عدهای مثلا پنجاه هزار نفر
وظیفه خود را انجام دهند مسلماً کافی نخواهد بود و نتایج شوم شکست هم
وظیفه شناسان را می گیرد و هم وظیفه نشناسان را، و همانطور که گفتیم
خاصیت مسائل جمعی و گروهی همین است.
این حقیقت را به بیان دیگری نیز
می توان روشن ساخت و آن اینکه: نیکان جامعه وظیفه دارند که در برابر بدان
سکوت نکنند اگر سکوت اختیار کنند در سرنوشت آنها نزد خداوند سهیم و شریک
خواهند بود. چنانکه در حدیث معروفی از پیامبر نقل شده که فرمود:
خداوند
عزوجل هرگز عموم را به خاطر عمل گروهی خاص مجازات نمی کند مگر آن زمان که
منکرات در میان آنها آشکار گردد و توانایی بر انکار آن داشته باشند در
عین حال سکوت کنند در این هنگام خداوند آن گروه خاص و همه توده اجتماع را
مجازات خواهد کرد.
از آنچه گفتیم روشن می شود که این حکم هم در زمینه
مجازاتهای الهی دردنیا و آخرت صادق است و هم در زمینه نتائج و آثار
اعمال گروهی و دسته جمعی، یک نگاه کوتاه به جوامع اسلامی در عصر ما و
شکست های پی در پی که در برابر دشمنان دامنگیرشان می شود و فتنه های
استعمار و صهیونیسم و الحاد و مادیگری و مفاسد اخلاقی و متلاشی شدن
خانواده ها و سقوط جوانان در دامن فحشاء و انحطاط و عقب گرد علمی، حقیقت و
محتوای آیه را مجسم می سازد که چگونه این فتنه ها دامن کوچک و بزرگ نیک و
بد و عالم و جاهل را فرا گرفته است.
اینها همچنان ادامه خواهد یافت
تا آن زمانکه مسلمانان روح اجتماعی پیدا کنند و نظارت همگانی را در جامعه
عملاً بپذیرند و دو وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وظیفه قطعی
و تخلف ناپذیر عملی گردد، بنابراین، نه خودتان عامل فتنه شوید، نه با
فتنه گران هم صدا شوید و نه در برابرشان سکوت کنید.
دوستان عزیز لطفا برای تبیین بهتر مباحث در بخش نظرات همکاری کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی
فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا
وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَىٰ
و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!
سوره ی مبارکه ی طه آیه 124