آنها در باطل خود متحدند و شما در حقتان پراکنده!
به حضرت علی (علیه السلام) خبر دادند که گروهی از لشکر معاویه، به شهر انبار(یکی از شهرهای مرزی عراق) وارد شده اند و فرماندار آن حضرت را- که حسان بن حسان نام داشت- کشته اند. امام(علیه السلام) خشمگین شدند و حرکت کردند. به گونه ای که عبایشان به روی زمین کشیده میشد! تا به نخیله (لشکرگاهی در نزدیکی کوفه) رسیدند و مردم به دنبال حضرتش حرکت کردند... . امام(علیه السلام) بر بلندی ای قرار گرفتند و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خطبهای ایراد نمودند که در بخشی از آن چنین آمده است:
آگاه باشید! من، شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با این گروه (معاویه و حاکمان شام) فرا خواندم و گفتم پیش از آن که آنها با شما نبرد کنند، با آنان بجنگید (و به استقبال آنها به بیرون مرزها بروید) به خدا سوگند! هر زمان، قوم و ملّتى در درون خانه اش، مورد هجوم دشمن قرار گرفته، ذلیل و خوار شده است، امّا شما، هر کدام، مسؤولیت را به گردن دیگرى انداختید و دست از یارى هم برداشتید تا آن که مورد هجوم پى درپى دشمن واقع شدید و سرزمینهایتان از دست رفت. (اکنون بشنوید یکى از فرماندهان لشکر غارتگر شام) اخو غامد (سفیان بن عوف ـ از قبیله بنى غامد ـ) به شهر انبار، حمله کرده و لشکر او، وارد آن شهر شده اند و حسّان بن حسّان بکرى (فرماندار و نماینده من) را کشته و مرزبانان شما را از آن سرزمین بیرون رانده است. به من خبر رسیده است که یکى از آنها، به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمان دیگرى که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بندها و گوشواره هاى آنان را از تنشان بیرون آورده است، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع از خود، جز گریه و زارى و التماس نداشته اند! آنها (بعد از این همه جنایات)، با غنائم فراوانى، به شهر و دیار خود بازگشته اند بى آن که حتى یک نفر از آنان آسیب ببیند یا خونى از آنها ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه (بسیار دردناک)، مسلمانى از شدّت تأسّف و اندوه بمیرد، ملامتى بر او نیست، بلکه به نظر من، سزاوار است.
و در فرازی دیگر از این خطبه حضرت چنین میفرماید:
فَیَا
عَجَباً! عَجَباً ـ وَ اللهِ ـ یُمِیتُ القَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ
مِنِ اجْتِمَاعِ هؤُلاَءِ القَوْمِ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ
عَنْ حَقِّکُمْ! فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً، حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً
یُرمَى: یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لاَتُغِیُرونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ
لاَتَغْزُونَ، وَ یُعْصَى اللهُ وَ تَرْضَوْنَ
شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند قلب را مى میراند و غم و اندوه را (به روح انسان) سرازیر مى کند که آنها (شامیان غارتگر) در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان، این گونه پراکنده و متفرّق! روى شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد! چرا که (آنچنان سستى و پراکندگى به دشمن نشان دادید که) هدف تیرها قرار گرفتید، پى درپى به شما حمله مىکنند و شما به حمله متقابل دست نمىزنید! با شما مىجنگند و شما با آنها پیکار نمىکنید! آشکارا، معصیت خدا مى شود و شما، (با اعمال نادرستتان) به آن رضایت مىدهید!
هر گاه، در ایّام تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن را دادم، گفتید: «اکنون، شدّت گرما است; اندکى ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشیند!» و اگر در زمستان، این دستور را به شما دادم، گفتید: «اکنون، هوا فوق العاده سرد است; بگذارید سوز سرما آرام گیرد.» ولى همه اینها بهانههایى است براى فرار از گرما و سرما. جایى که شما از سرما و گرما (این همه وحشت دارید و) فرار مىکنید، به خدا سوگند! از شمشیر (دشمن) بیشتر فرار خواهید کرد!
برگرفته از شرح نهج البلاغه «پیام امام امیرالمومنین(ع)» جلد دوم، خطبهی 27، نوشتهی آیت الله مکارم شیرازی.
و اما چند سوال ...
* آیا امروز کشور و ملت ما (در داخل) مورد هجوم و تاخت تاز فرهنگی نیست؟! آیا این امر سبب ذلت و خواری نیست؟
* آیا ما قبل از هجوم آمادهی نبرد و پیشگیری هستیم یا پس از غارت توسط دشمن حداکثر کاری که میکنیم افسوس است؟!
* چه قدر در نبرد فرهنگی یکدل و هماهنگ هستیم؟! چه قدر مسئولیت پذیر هستیم؟!
* آیا ربودن زیور حیا و عفت از زنها و دختران و غیرت از مردان و پسران کمتر از ربودن یک تکه خلخال است؟!!
* آیا در جامعهی ما آشکارا معصیت خدا نمیشود؟!!! و ما با سکوت خود و بیتفاوتی به نافرمانی خدا رضایت ندادهایم ؟!!
* و یا این که مفاهیم «جنگ»، «تهاجم»، «فرهنگ»، «غیرت دینی» و ... اصلا وجود خارجی ندارند؟!
* و یا این که تنها نام خود را شیعه و پیرو مولا و منتظر فرزندش گذاشته و با بهانههای کوفیانه سر خود را گرم کردهایم؟
- ۹۳/۰۶/۰۵